حیلت رها کن عاشقا*
از مرگ نمی خواهمکه انگشتش را از ماشه برداردتا اشک هایمان را پاک کندکه وقتی تا پیروزیفاصله ایی نیستبه سربازانشبه سر سپردگانشبگوید کافیستنه!دیگر از مرگ چیزی نمی خواهمتو بگو زندگیتو بگو در دست هایت چیست؟7/11/88- به کلماتی که از من بدونِ من تصویر می سازند اعتماد نکن.*مولاناپیشنهاد من از وبلاگ دوشنبه:http://2shanbe.blogfa.com/post-2593.aspx
۲ نظر:
امید، امید به زندگی بهتر!
سلام مجدد
مهم و تنها مهم نوشتن است .
بنویس و بنویس و بنویس و بنویس تا دیگر چیزی برای نوشتن نماند .
خوب یا بدش دست مخاطب است .
و به قول دریدا ، زبان در نوشتار است که تمامیت می یابد . متنی یتیم و بی زمان . متافیزیک حضورت هنوز حاضر است ... فکری به حال آن بکن ...
و اما شعر ...
( از دیدگاه مخاطبی و نه منتقدی )
تا اشک هایمان را پاک کند ...
به ( قبل از سر سپردگانش )
تو ( قبل از بگو زندگی )
این هر سه اضافی هستند ... احساس سکته می دهند ...
شعر را دوست داشتم و در زمانی اش را به جا دیدم ...
آرزوی موفقیت...
ارسال یک نظر