۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه


نمی توانم شعرم را

از کلمات عاشق پس بگیرم

تو که می دانی

دیوانه که شوند

هر کاری می کنند.

23/12/88


- نمی توانم درباره ی شعرم قضاوت کنم، تنها می توانم بیانش کنم درست در همان لحظه ایی که خواستار بیان شدن است؛ درست در همان لحظه ایی که در انتظار یافتن کلماتم نفس می کشد و پیر می شود. مگر می شود انتخاب کنم که به کدام یک از گل های تشنه آب بدهم و به کدام نه؟

- اشتباه می کنم؟ نشانم بده، کجایش؟

۷ نظر:

ناشناس گفت...

افرین دختر خوب که حرف گوش کن شدی.
شعراتو دوست دارم انگار تمامِ این کلمه ها فقط مال تو نه اصلا هم اشتباه نمی کنی
ناهید

ف.ک گفت...

حق با توئه کلمات ، این کلمات چه قدرتی در دل نهفته دارند...

ناشناس گفت...

بله مهربان نقد شعر بی معنی است

فرزاد - سردار یخ گفت...

کلمات...
شعر؟
شعر دل هیچوقت سفارش برنداشته
همیشه ی خدا خودش میاد
خودش گفته میشه و ...
شعر رو به قدر کافی توی چارچوب وزن میندازیم دیگه جایی برای محدودیت کلماتش نیست...
شعر همون دلنوشته است..
فقط ما(یا همون شما) وارد وزنش میکنیم..
همین...
شعر نگیم بهتره
دلنوشته هم که بی سفارش دلنشینه...
یادم نرفته بگم:
مهمترین ویژگی نوشته اینه که به دل خودت بشینه
برای هیچ کس ننویس هیچوقت
مهم اینه به دل خودت بشینه...

ناشناس گفت...

na,kheiliam khoob mikoni golam
sherato doost daram
be ghole khodet har kas too shere khodesh nafas mikeshe
parivash

....

ایمان عابدین گفت...

سلام
ممنون از حضورت
یک نکته کوچک:
احساس می کنم توی این شعرهای آخر اون انگیزه و حس لازم رو برای گفتن شعر نداشتی. شعرهای قبلی محکمتر و گرمتر بودند. البته این فقط یک نظر شخصی است نه انتقاد.
به هر حال همیشه از خواندن کارهایت لذت می برم.
سال نو هم پیشاپیش شادباش می گم

شاد باشی
حق نگه دار

پروانه گفت...

دوست گرامی
من اين شعر را اين طور می خوانم:

نمی توانم کلماتم را

از شعرهای عاشق پس بگیرم

تو که می دانی

دیوانه که شوند

هر کاری می کنند.