۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه
آرام باش شاعر
شعر نمی شوند
کلماتِ داغدارِ من
به احترام سکوت کرده اند.
- هنوز هم اگر جایی بروم که ردِ انگشتانِ تو کشیده شده باشد این دست و دل من است که می لرزد. صبور باش روزی همه چیز درست می شود حتی اگر آن روز نه تو باشی و نه من. غمِ تو ویرانم می کند گر چه غم من با تو هیچ نکرد.
- مثل این که هنوز بس نیستند مشکلات برایم و من هنوز نفهمیدم که زندگی یعنی چه! بچگی ها آبله مرغان گرفته بودم اما امروز که مثلا بزرگم باز هم گرفته ام و دارم از درد و خنده می میرم! و تعدادی سوال هست که برایم به وجود آمده اند: چند درصد از آدم ها بیماریی را که فقط یک بار می شود گرفت دوباره می گیرند؟ چند درصدشان توی خوابگاه می گیرند؟ چند درصدشان یک هفته قبل از امتحانات می گیرند؟ چند درصدشان از شدت خنده می میرند؟! راستی دلت می خواست شاد باشم، نه؟!!!!!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۸ نظر:
خیلی روم اثر گذاشت " غم تو ویرانم کرد اگر چه غم من با تو هیچ نکرد"
نميدونم مي دوني يانه؟
شعرت كه خيلي بامناسبته .ولي خبر بد هميشه بده!
اگه دوست داشته باشي مي توني اين شعرت رو به بهامرشدي تقديم كني .
به خاطر فوت پدرش......!
قشنگ بو
ممنونم.
دوست داشتی سر بزن.
حالا درسته که آبله مرغون گرفتی ولی دلیل نمیشه خودتو حبس کنی. بیا اتاقمون .خطری نداره .ما هممون قبلا گرفتیم.
هنوز هم اگر جایی بروم که ردِ انگشتانِ تو کشیده شده باشد این دست و دل من است که می لرزد.
سلام
چه حس بدی است نباشی و کسی هم یراغت را نگیرد!
شعر ها می خشکند و بالها می شکنند.
آمدم دوباره اما چه دشوار!
زیبا بود نوشته های اخیرتان.
هنوز خوب نشدی که نیستی؟
:(
به این می گن بدشانسی. امیدوارم زودتر خوب بشی.
متن اولت رو دوست دارم.
ارسال یک نظر