یک روز کسی کلید خانه ام را دزدید و قورتش داد بعد هم کلا قفلش را عوض کرد. چندین روز گذشت و من هی مبهوت نشسته بودم پشتِ در و به دیوارخانه ام نگاه می کردم که رنگش را تغییر داده بودند. دلم خانه ی نمک سودم را می خواهد اما دیگر نمی توانم درِ این خانه را خود، به روی دوستانم در ایران بگشایم.
خانه ی جدیدی خواهم داشت با نام "ویلیکا" نامی محلی، به معنای آویزان.
"ویلیکا" نامِ سنگیست در سرزمین من که از پلک های آسمان آویزان است.
این جا پیدایم کنید:
http://vilika.blog.com/
۳ نظر:
فکر نمیکردم انقد طول بکشه. آوارهمون کردن.
مبارک خونهی جدید. منتظر آدرس میمونیم.
شعر کوتاه تان را خواندم و لذت بردم. خوش باشید و سربلند
مبارک باشد خانهی جدیدتان
من هم همین کا را کردم...
ارسال یک نظر