زیاد طول نکشید تا بدانم
ماه و خورشیدی که به نوبت
جایشان را عوض می کنند
از آن ِ من نیستند
ابرهایی که محو می شوند یا می بارند
و پرندگانی که کوچکی ِ آسمان ِ پنجره ام را
تسکین می دهند
و بیشتر از آن، زمانی بود که دریافتم
چشم ها، لب ها
و دستانی که نوازش می کنند
سرزمینی نیستند برای گریختن
پنهان شدن
و یا دزدیدن ِ ابدیت
بعضی ها می روند
بعضی ها می آیند
و شادی های کوچک، اندوه های بزرگ
سرنوشتِ لحظه ها را رقم می زنند
سرنوشت یک روز
سرنوشت یک شب.
15 شهریور 90
* مولانا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر