آنقدر مطمئن بود
که از گل های شمعدانی خداحافظی نکرد
و تمام ِ خستگی هایش را گذاشت
برای بازگشتن
لابد از یک روزِ آفتابی و
نسیمی خنک مطمئن بود
که نه چتری برداشت
و نه شالگردنی برای گرم شدن
آرام بود و سبکبال
سنجاقکی که
زیر آسمان ِ پرندگان
هر روز پرواز می کرد.
۱ نظر:
شعر خوبیه، با پایانبندی عالی.
ارسال یک نظر