۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

!!!



چشمانم را مي بندم

به امتحانات آخر ترم فكر مي كنم

به حساب بانكيم كه خاليست

و اين كه غذاي فردا چيست

چشمانم را كه باز مي كنم

فردا آمده

من زنده ام 

و اگر امروز كسي را اعدام كرده باشند

چيزِ مهمي نيست.



4 دي 1389

۱ نظر:

ملیحه گفت...

نگرانت شده بودم. خیلی دیر دیر میای!
بیش تر از همیشه منتظرم برگردی.