۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه


امروز از آن روزهایست

که فکر می کنم

حرفی برای گفتن دارم

از آن روزهایی که باید

دهانم را ببندم!


27 شهریور 89

۳ نظر:

درخت ابدی گفت...

خوبه، همین که آخر خط نیست خوبه.

نهال گفت...

وقتی اینو خوندم تو اون هق هق بودم...در حالیکه دستم محکم رو دهانم بود تا صدام بلند نشه...شیرش کرم با اجازه

مریم فرزانه گفت...

جایی هست که من تو را بخوانم نهالِ آرزوی یک درخت؟