۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه


روزها از پی هم می گذرند و من

هر از چند گاهی یادم می آید

کارهایی مانده

که هنوز انجام نداده ام

صدای تلفن

خوابِ نیمروز

و تکه ابری در آسمان

حواسم را پرت می کند

کم کم پیر می شوم و

آرزوهایم چون جنینی نارس

سقط می شوند.


27 شهریور 89

۲ نظر:

عیسا کیانی حاجی گفت...

چه کارهای انجام نشده-ی سختی دارید خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد.

حمید گفت...

سلام مریم
من لینک وبلاگتو تو وبلاگم میزارم
البته با اجازه