۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

کاوه کرمانشاهی را آزاد کنید


آوازهایمان

پشتِ آرواره هایتان

زندانیست

ولی خودمانیم

به یک مشت استخوانِ پوسیده

چه اعتمادیست؟

1/12/88

این جا از کاوه بخوانید:
http://bonyanerahayee.blogspot.com/2010_02_01_archive.html

- نه آقا جان اسم بعضی حرف ها مشورت است، اجازه نیست!

- برایم عجیب است من که توی تمامِ وجودم ذره ایی احساسِ رقابت نیست، چرا گرافیک؟

- یک چیزهای برای تو مانده پیشِ من، منتظرِ بهارم. رنگ این انتظار خاکستری نبود ونیست. دلخورم، مختصر و مفید.

۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

شعر آخرم این بود که گفتم یادم نیست


همه ی زندگیم را هم که بگردی

ردی از خودت پیدا نمی کنی

پنهانت کرده ام من

چون گنجی

گوشه ی دلم


تاریخ: همان روز!
میم



- گیج شده ام به خدا! هستند کسانی که کلمات برایشان تنها ابزاری برای انتقال اطلاعات نیست. من بودم از این دسته اما الان می خواهم چند خط کار بکشم از کلمات. دو به شَکم که نشانده ایی مرا میان گروه شکنجه گران یا نه! و هر چه می خواهم خودم را فریب بدهم که نه من از آن ها نیستم می بینم که دلت سمتِ (نه) ها نیست. تازه فکر می کنم سِمتم را هم همچین پایین انتخاب نکرده ایی. اگر اینقدر آزارت می دهم باشد، مرا بنویس زیرگروهِ رفته ها. آن هایی که قول می دهند دیگر پیدایشان نشود.
امضا
یکی از بچه ها!
پ.ن های بی ربط:
- نیستم، درست به جای خالی نبودن.
- امان از این گارانتی ها و خدمات پس از فروشِ قلابی. این پوست کرگدنی هم دوام نیاورد، زار زار شکست.

۱۳۸۸ بهمن ۲۶, دوشنبه

اسباب کشی


خاطره هایی هست

که چون پیچک

پیچیده اند به در و دیوارِ این اتاق

نه کارتن می خواهم

نه روزنامه

لطفا، گلدانی بیار

25/11/88



- دفعه ی بعد که بیایم نه تو در این شهری نه این خانه، خانه ی من است. خنده دار شده روزگارم نه می خواهم بروم، نه می خواهم برگردم.

۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

حیلت رها کن عاشقا*


از مرگ نمی خواهم

که انگشتش را از ماشه بردارد

تا اشک هایمان را پاک کند

که وقتی تا پیروزی

فاصله ایی نیست

به سربازانش

به سر سپردگانش

بگوید کافیست

نه!

دیگر از مرگ چیزی نمی خواهم

تو بگو زندگی

تو بگو

در دست هایت چیست؟

7/11/88


- به کلماتی که از من بدونِ من تصویر می سازند اعتماد نکن.

*مولانا


پیشنهاد من از وبلاگ دوشنبه:
http://2shanbe.blogfa.com/post-2593.aspx

۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

خیال برشان داشته!


نمی نشینند

کنارِ هم، کلمات

دلخورند و فکر می کنند


کارهای بهتری هست

تا شعر شدن

کارهایی که دنیا را

عوض خواهد کرد.

88/11/15



- متاسفم و ای کاش این حرف آرامت می کرد.