۱۳۹۱ مهر ۵, چهارشنبه

با این حال بیا قدم بزنیم


عجیب است مرگ در خیابان

وقتی برای خرید ِ گوشواره ایی رفته ایی

وقتی کفش ِ تازه ات پایت را می زند

و در فکرِ آخر ِ هفته باشی

عجیب نیست اگر در آن دنیا

گوزنی شوی با چشم های هراسان

که شاخ هایت را 

در این دنیا در آورده باشی.

1 مهر 91


- یک کیف بد رقم می دهد وقتی نمک بالهایت را بتکانی از این که می دانی کسی سر خواهد رسید.

- قهری با من دختر؟ خب چه کنیم که هم صحبت های خوبی نمی شویم؟ که گلایه مند ِ همیم از چند طرف.

-هنوز هم به فلامینگوهایی فکر می کنم که شدند دلیل ِ نام ِ وبلاگ ِ من.  

- از همه چیز بدتری که می دانم این است که آن قدر کلافه ات کنند که کلماتت را بدقواره و عصبانی و زمخت و کر بچینی کنار ِ هم. 

- هر چه هم که تویت و فیس بسازند از آن طرف و فیلترنت و دلقک بازی در بیاورند از این طرف وبلاگ گردی و وبلاگ به روز گردانی یک چیز دیگر است به جان خودم.


۱۳۹۱ شهریور ۲۵, شنبه

با من چه کنم؟


بلیط در دست

روبروی نگاهت ایستاده بودم

مسافران با چمدان هایشان

از تنم می گذشتند

و من نمی دانستم این قلب ِ غمگین را

چه کسی درون ِ سینه ام

جا گذاشته است.


 شهریور 91


- با نداشتنت، با دوریت، با خاطراتت، با خواستنت، با تردید، با عشق با همه چیز با هیچ چیز چه کنم؟