۱۳۹۰ اسفند ۵, جمعه

پوشیده قباهای صفت های مقدس/ وز دلق دوصد پاره ی آدم شده عاری


قارچ کوچک سمی

چیزی از ریا نمی دانست

پای درختان کهن سال

کلمات رنگی می پاشید

و زبانش را

هر پرنده و هر جانوری

می فهمید.


اسفند 90


* مولانا


- فکر می کنم باید دست از قربانی شدن بردارم و با اولین کسی که باید روبرو شوم تصویر خودم در آینه است. دست از قربانی شدن و قربانی پنداشته شدن.

۱۳۹۰ بهمن ۲۲, شنبه

منتظر باش و چشم بر در دار*


آنی که تنبل شده

این میز است و

این صندلی

این کتاب های خاک گرفته و

این تخت ِ گرم و طولانی

دلایل، میان ِ اشیا به خواب رفته اند

و این سایه هایی که

می چرخند

می خورند

و مدام حرف می زنند

هیچ کاره اند!


21 بهمن  90

* مولانا

- چرا این روز ها هر جا که می روم قبلا تو آن جا بوده ایی؟  حالا بوده ایی باش، قبول؛ چرا از خودت رد به جا می گذاری؟ نمی شود بی سر و صدا سر بزنی؟ نمی شود این قدر نباشی؟! نمی دانم. دلم شور می زند.
 

۱۳۹۰ بهمن ۲۰, پنجشنبه

من از نبودن تو حرف می زنم*


می خواهم به یاد داشته باشی

زمستان بود

اما نه آن قدر سرد

که مرگ ِ دسته جمعی ِ گنجشک ها را

سوز و سرمای کشنده تصور کرد

تنها دست های من بود و

دست های تو

که هم زمان 

چراغ های خانه را خاموش کرد

روزی

روزگاری

اگر برای شیرین ترین نوه ات تعریف کردی

یادت باشد تاکید کنی

برف آمده بود اما

می شد از زیر ِ پوست ِ نازکش

خرده های نان را پیدا کرد

18 بهمن 90


* تکه ایی از یکی از شعر های رسول یونان

- بگذار خیال ِ هر کسی رسید به من، خیال ِ هر کسی رسید به تو بگوید سخت است، نمی شود؛ من اما هی  نگران ِ از دست دادنت می شوم روزی هزار بار، تو اما هی تکرار کن از راه ِ دور نقشه هایی که کشیده ایم برای هم!

- فکر می کنم اگر یک شلوار خردلی با یک تی شرت سبز و یک کت مشکی مخملی در اولین فرصت خریداری کرده و به خود بپوشانی بسیار خوش تیپ خواهی شد. 

۱۳۹۰ بهمن ۱۵, شنبه

چه نامی بگذارم خوب است؟


فایده ی گرگ ها چیست

فایده ی خرس ها

کفتارها و گراز های وحشی

بیشتر حیوانات یا باید

گربه می شدند یا سگ

تا بشود نامی رویشان گذاشت و

روبانی به موهایشان زد

بقیه هم گاو می شدند و گوسفند

تا سفره هایی بیندازیم از این سر تا آن سر

حالا اگر خواستید چند تایی پروانه ول کنید

برای دیوار و تابلو هایی کوچک.