۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

دیو و دلبر


با شیشه ی شکسته در دست

به چه زنده مانده این دیو

نمی دانم.

15/2/89



- زمان هایی هست که دست از زندگی کردن برای خودت بر می داری و می چسبی به کار. از اولی که دست برداشته ام هیچ؛ روزهایم را هم مچاله کرده ام و انداخته ام سطل آشغال. یا این درد دارد از من یک کاهل تمام عیار می سازد یا من دارم از دردهایم سواستفاده می کنم.



- باشد، من رفیق نیمه راه، من کفش های لنگه به لنگه، اصلا من کوچه های بن بست، من .... . نقطه چین گذاشته ام که هر چه خواستی جایش بگذاری، بگذار.

۵ نظر:

ادریس یحیی گفت...

جه خوب نوشتی

parivash گفت...

این نیز بگذرد عزیزم...
درد عشقی کشیده ایم که مپرس....!

pari گفت...

كشاورزی الاغ پیری داشت كه یك روز اتفاقی به درون یك چاه بدون آب افتاد. كشاورز هر چه سعی كرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.



پس برای اینكه حیوان بیچاره زیاد زجر نكشد، كشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاك پر كنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.


مردم با سطل روی سر الاغ خاك می ریختند اما الاغ هر بار خاك های روی بدنش را می تكاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاك زیر پایش بالا می آمد، سعی می كرد روی خاك ها بایستد.


روستایی ها همینطور به زنده به گور كردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینكه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد ...

نتیجه اخلاقی : مشكلات، مانند تلی از خاك بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینكه اجازه بدهیم مشكلات ما را زنده به گور كنند و دوم اینكه از مشكلات سكویی بسازیم برای صعود!

روح اله جبارزاده گفت...

درود برتو خواهرم نوشته ها زيبايندودلنشين .هرمشكلي دست خود ادم ساخته ميشه وتاحالا هيچ مشكل وبحراني دربرابر عزم واراده راسخ كسي دوام نياورده ،العبدويدبر والله يقدر يعني خداوند مي فرمايد اي بنده من هرچه را كه تو بخواهي من همان را تقدير ت قرار خواهم داد نه كم نه زياد .اميدوارم به تمام اهداف و ارمان هايت برسي . من بااجازه لينكت ميكنم تا هميشه از مطالب مفيدت استفاده كنم شادباشي و سربلند

درخت ابدی گفت...

دوره ی سختیه، فقط حواست باشه.