۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

باید فکری به حال این چشم ها کرد


از کدام روز و

کدام فاصله می آیی

که به یاد داری

زمانی دلِ جوانی داشته ام

دوست من

خندیدن با چشم های بسته

وقتی نخواهی کسی بفهمد

دیگر نمی درخشند

هر کسی را پیر می کند

هر کسی را

حتی دلِ خامِ من!

30/2/89


- دوستی ما بر می گردد به پارسال به روزهای خردادی. به من گفتی که حتما روزی نمایشگاهی به یاد کسانی که کشته شدند خواهی گذاشت. یادت هست هنوز آیا؟

- دلم یک مانتو صورتی می خواهد و برای آن یکی مانتو شالی قرمز. چه خنده دار! در اصل اما دلم یک بلوز صورتی و یک شلوار کتانی کرم و یک جفت کفش راحت و یک روبان رنگی که با آن موهایم را ببندم می خواهد. دل می خواهد توی خیابان ها که قدم می زنم باد با موهایم بازی کند و زندگی را روی پوستم احساس کنم. دلم نه مانتو نه شال نمی خواهد!

۵ نظر:

ناشناس گفت...

سلام دوباره خانم فرزانه ي عزيز
ممنون ازحضور مهربانت
با احترام و افتخار لينك شديد
بدرود دوست خوب من.
با درود
مرادي.

ناشناس گفت...

از روزها وفاصله هاي حذف نشدني.از مهرباني ها و بدي ها.

تو بخند.
تا من پير شوم براي روزهاي رفته.براي درد دلهاي كرده ونكرده. براي آن وقت ها كه كوچك بوديم ولي دلهاي بزرگ داشتيم.كه شعر مي گفتي و آرام مي گرفتي.
تو بخند.

نسرین گفت...

آره یادمه.
هنوزم سر حرفم هستم.

parivash گفت...

سلام مریم عزیزم!!!
وای که چقدر دلم واسه خودت و شعرا و حرفای قشنگت تنگ شده بود...
کی میای؟من خونه ام الان!

گلم شعرای آخرت خیلی قشنگن...و متفاوت تر از قبل..دردتو میفهمم :-(

راستی این چند روزیکه نبودم همش درگیر مشغله های درس و دانشگاه بودم...
مرسی که سر زدی,باز بیا
b000oos

درخت ابدی گفت...

سلام.
سطر چهارم اگه فعل بشه "داشتم" بهتره، چون مفهومش این می شه که زمانی دلم جوون بود و حالا نیست.
شعر قشنگیه.