۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

و ما یکدیگر را سر می کشیم تا آخرین نفس


نه گریستن می دانیم

نه خندیدن

نه سکوت

و نه حرف زدن

پس چگونه گذشت سال های زندگیمان

چه می کردیم این همه مدت؟



- و این طور است که آدم خودش را از تکرار خواستن یک چیز آزاد می کند؛ مثل گوش دادن مداوم به موسیقی مورد علاقه تا جایی که اگر یک بار دیگر بشنوی بالا می آوری رسماً.

۷ نظر:

درخت ابدی گفت...

به گذر عمر نگاه می کردیم.
قشنگ بود.

شهرزاد گفت...

عجب!
مریم:
شعرت عالی بود
چه می کردیم این همه مدت؟
واقعا..واقعا

- ..گوش دادن مداوم به یک موسیقی تا سرحد تهوع، رسما! خیلی انجامش دادم تاکنون..این یعنی چی؟ عجب مثالی زدی

مریم فرزانه گفت...

می دونی شهرزاد ما خواستار خسته شدن از تکراریم و جالب این جاست که میلِ خسته شدن از اشیا و احساسات و آدمهایی که بیشتر دوستشون داریم در درونمون بیشتر فوران می کنه. ما همیشه در حال بلعیدنیم و می خوایم تا آخرین قطره یه چیزی رو داشته باشیم تا به راحتی بتونیم از زندگیمون حذفش کنیم. و این خیلی عجیبه شهرزاد! ما خیلی عجیبیم!

پريوش گفت...

آه...اره واقعا همينطوره...ما خيلي عجيبيم...ما خيلي عجيبيم...

عاصف حسینی گفت...

سلام مریم خانم. تشکر از حضورت.

حامد حاجي زاده گفت...

سلام خانم فرزانه با احترا دعوتيد به خوانش يك شعر در وبگاه خرس

ایمان عابدین گفت...

واقعا چه می کردیم و چه می کنیم این همه مدت؟!...زیبا بود...

شاد باشی
حق نگه دار