۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۵, دوشنبه

بعد از مدت ها ندیدن


آن چه می دیدم

میز و صندلی و لیوان نبود

حرکت ِ نرم ِ لباس

یا آرامش ِ انگشتان ِ اعتماد نبود

آن چه می دیدم

بیرون از نمای پنجره جریان داشت

به شکل ِ وزیدن در می آمد و

هر چیزی را تکان می داد.


25 اردیبهشت 91

۱ نظر:

درخت ابدی گفت...

نگاهت خیلی قشنگه. فقط روی سطر چهارم بازنگری کن. "انگشتان اعتماد"