۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

ولگرد شده اند کلمات
بس که نیامدی
بس که نبودی
رهایشان کردم
شاید گم شده باشی
شاید پیدایت کنند
می دانم
نه تو دیگر برمی گردی
نه آن ها
واژه های من اند
که سیگار و روزنامه می فروشند سر هر چهار راه
واژه های من اند
که روسپی شده اند و می میرند
تنهای تنها
3/8/88

۳ نظر:

محمد علی گفت...

کاش واقعا تنهایمان می گذاشتند
تاراحت هرکاری دل شان می خواست می کردند
کاش ما را با خودشان نمی بردند
تنهای تنها

زیبایی تان پایدار

مرتضي عرفاني گفت...

سلام
من ولگردم ولي شعر بلدم
كسي هم به پايم نمي رسد شايد شاعر خوبي نباشم حداقل ولگردم.
ولگرد ها لحظه هاي را مي بينند كه هيچ انساني ان را نخواهد ديد.
شعر خوبي بود

ناشناس گفت...

نگاه تازه ایی بود