۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

لته كهنه

صبح كه مي شود
تنم را مي دوزم
زيرِ يك پيراهن
دست هايم را به آستيني بلند
پايم را به گليمي كوچك
روز رج مي زنم و
شب، مي شكافم
نه!

اين لباس تمام نمي شود

***
صبح كه مي شود
سرم را مي دزدم

از شبي كه گذشت

20/8/88

۲ نظر:

nikjou گفت...

bravo

نسرین گفت...

بسی لذت بردیم. موفق باشی.