۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

گود بای پارتی

چند وقتيه که شدم مثل معلم های دبستان که يه خودکار دست می گرفتن و تک تک مشقا رو خط می زدن. با اين که هرگز دفتر و کتاب هام رو تميز نگه نمي داشتم و کلی شلخته بودم، آی ی ی ی لجم می گرفت. انگار که جای دفترِ مشق، رو صورتِ خودم خط می کشيد.
حالا شدم يه معلمِ خودکار به دست که راه افتاده وسط مردم و اسم هاشونو خط خطي مي کنه. چند وقته که ديگه از دست دادنِ آدم هايي که توي دلشون جايي ندارم آزارم نمي ده. چند وقته که حاضر نيستم به خاطرِ نگه داشتنِ اون ها، لبخند های وارونه بزنم. دارم ياد مي گيرم که از سر راهِ مردم برم کنار. بزارم هر کس آزادانه تصمیم بگیره. حتي اگه دلم يه دفترِ مشقِ خط خطي بشه.
پ.ن :
اگه تصمیم گرفتین خودتون بمونین قبلش يه گود بای پارتی بگيريد. مبادا آلبومِ عکستون خالی بمونه!

۲ نظر:

نسرين گفت...

سلام از كلمه ي لبخندهاي وارونه خيلي خوشم اومد. تصميم درستي گرفتي ولي اميدوارم منو جزو اون آدما حساب نكني. دلم تنگه ولي خوشحالم چون لحظه ي ديدار نزديك است.

Mohamad گفت...

سلام.
اسمِ منو که خيلی خط خطی کن...چون من بی مرام ترين آدمِ کره یِ زمينم.
به روزم...سری به من بزن.