۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

چهره ي آبي عشق


خيالِ قشنگي بود

مرغِ عشق هاي تو

كه يك روز

از سرت افتاد

كه يك شب

از دلم پريد

9/9/88


- نمي دانم چرا هرگز با آدم هايي كه ورژن آداب معاشرتشان خيلي خيلي بالاست آبم توي يك جوب نمي رود حالا هر چقدر هم كه عزيز باشند. يك جورايي محبتشان به دلم نمي چسبد. انگار كه حقيقي نباشد و تنها يادش گرفته باشند. اين جور آدم ها هميشه يك سيمِ نامرئي بينِ خودشان و ديگران مي كشند؛ از آن هايي كه برق هم دارد نه اين جور. به اين آدم ها نمي شود يكهويي زنگ زد، نمي شود يكهويي از خواب بيدارشان كرد، اصلا دربست با اين يكهويي بودن مشكل دارند. همه چيز سر جاي خودش است و قانونِ خاصِ خودش را دارد. هميشه فكر مي كني الان است كه جلوي چشمانشان اشتباه كني و اشتباه هم مي كني. و وقتي با تمامِ وجودت مي گويي دوستشان داري فقط مؤدبانه تشكر مي كنند. هر چيزِ غير عادي سدِ موفقيتشان مي شود. كساني كه يا هميشه احساس مي كني جلوي راهشان را گرفته ايي و يا مثل كنه چسبيدي بيخِ ريششان و چه بد حسي هم هست اين احساس.


- كاش كسي بود كه مي شد دعوتش كرد براي ديدن نمايشگاهِ نقاشي هاي سهراب سپهري. كه هي خوش بگذرد با هم، كه هي حرف بزنيم و رنگ بپاشيم روي تمامِ غصه ها. حالا هي بيا بگو نقاشي ها كه جايي نمي روند و وقت زيادي داريم و صد جور بهانه ي ديگر. بعضي رنگ ها را زمان كدر مي كند، باور نداري؟


- پيشنهادِ جديدِ من:
http://sainttouka.blogfa.com/post-329.aspx

۴ نظر:

حسین علیزاده گفت...

سلام گرامی ،خواندمتان، انگار این شعر یه ارتباط ظریفی می خواد به من نشون بده اما موفق نمی شه ، چون مرغ عشق قرار نیست بیفته از جایی چون دو تا بال داره ، همین جاست که تصویر کامل نمیشه تو ذهن من چون ارتباط درستی پیدا نمی کنم میان افتادن مرغ عشق از سر یا افتادن خیال از سر، خیال در ارتباط با مرغ عشق باید پرواز کنه از جایگاهش که سر باشه، نه اینکه بیفته ، مثلا اگه کمی تغییرات توی سطر ها ایجاد بشه و با حذف بعضی گزاره ها یه تصویر کامل و یک دست شکل میگیره با ارتباطی ظریف
خیال قشنگی بود
مرغ عشق های تو
که یک روز از سرم پرید

حالا همین سه سطر میتونه کلی حرف داشته باشه، میتونه زایش داشته باشه،و ارتباط ها هم کامل تر و بهتر به هم جوش می خورند و مدام با زایش تاویل های گسترده تر مواجه خواهیم شد
ارتباط میان پرواز خیال که می تونه مثل مرغ عشق پرواز کنه و بپره ، یا اصلا همین از سرم پرید می تونه معنای فراموشی بده یا میتونه دقیقا بالعکس معنی هوایی شدن و عاشق شدن بده و اینکه مثلا می گن طرف با یه نگاه هوایی شد و همین سه سطر ابهامی به وجود می آورد که من میتونم باز هم براش تاویل بگذارم چرا چون در یک فضا حرف زده شده،اما توجه کنید تو شعرتون اون شب و دل دو فضای متفاوت است با روز و سر که قبلا آوردید،اصلا آن یک روز که در آن سه سطر آمده می تونه معنای شب هم بده چون شاید دقیقا معنای روز را ندهد و مثلا منظورش این باشه که " یک وقتی " و باز هم می شود راجع به این سه سطر خیلی نوشت،من فقط می خواستم ارتباط هایی رو که میشه در تصویر به وجود آورد و به نفع شعر ازش سود برد را نشان بدهم و این صحبت من فقط راجع به تصویر بود ،یعنی تنها یکی از امکان های متن و امکان های بسیار دیگری هم هست که متن میتونه ازش بهره ببره
توی شعر قبلی هم دنبال این ارتباط ها بودید اما اونجا هم همینطور شده تقریبا، اما با تمرکز بیشتر میتونید اعجاز بدهید به شعرتان.
موفق باشید

محمد علی کاوئی گفت...

کاملا با مطلبی که نوشتی موافقم.من عاشق سرکار گذاشتن این جور آدم ها هستم.مثلا بدون اینکه کار خاصی داشته باشم بهشون زنگ می زنم یا یکی از کارایی که معمولا انجام می دم اینه که بی مقدمه یک دقیقه تو چشماشون زل می زنم و بدون اینکه مطلقا به چیزی فکر کنم نگاشون می کنم.اونا دست پاچه می شن و نمی فهمن داره چه اتفاقی می افته.و سریع سعی می کنن یه بحث بی ربط راه بندازن یا یه سوال مسخره بپرسن.منم حسابی بهشون می خندم

مريم گفت...

به هيچ عنوان قصدم از نوشتن اين مطلب سر كار گذاشتن كسي نبود.اگر اينگونه برداشت شده حتما ايراد از نوشته ي من بوده.

محمد علی کاوئی گفت...

من هم به هیچ عنوان قصدم از نوشتن آن مطلب این نبود که شماقصدتان سر کار گذاشتن کسی بوده.چیزهایی که نوشتم فقط از علایق شخصی خودم بود