۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

خودم را کجا ببرم؟


با این همه خاطره

با این همه یادگاری

که مدام بهانه می گیرند و

ساکت نمی شوند

باید به فکر یک انبار بود

یک گوشه ی تاریک و دنج

شاید دوباره تنهایی

آرامم کند.

6/11/88



- هیچ چیز لذت بخش تر از هم صحبتی با کسی که قبل از جواب دادن سکوت می کند نیست؛ هست؟

- برای یک مهمان دار نگرانم. پرواز ها خطرناک شده اند.

۸ نظر:

majid nasrabadi گفت...

از آشنایی با شما خرسندم.
برخی از اشعارتان را خواندم و به دلم نشست.
همچنان نویسا و پاینده باشید

معین غنی زاده گفت...

خیلی خوشحالم که این شعر رو خوندم.
واقعا زیبا بود

حیف که انباری آپارتمان کوچک من سرد است و نمور
وگرنه خویشم را میافتم.

ضمنا از این که نگران یکی از همکارام هستید سپاسگذارم!

بابت لینک هم ممنون شما که لینک بودید.

ناشناس گفت...

خیلی عالی بود. از اون شعراییه که باید به حافظه سپرد.
درخت ابدی

mohammad ali گفت...

kheili ziba bod.malom ast ke shoma rahat harfetan ra mizanid va rahat sher minevisid.chon darid javabe digaran ra midahid.bar axe adam hayi ke bad az sokote tolani baz ham sokot mikonand

The Little Prince گفت...

مشکل دل اینه که انباری نداره، هر چقد هم روتو برگردونی دوباره همه چی جلو چشمته، آخه دل مثل اتاقای ما آدما سه بعدی نیس!
خوشحالم که اینجا هستم و نوشته هایت را می خوانم.

شهرزاد گفت...

- هیچ چیز لذت بخش تر از هم صحبتی با کسی که قبل از جواب دادن سکوت می کند نیست؛ هست؟


هست!
البته که هست!

حامدشادمانی گفت...

یاد شعر فروغ افتادم

دلم گرفته است
دلم گرفته است...
خیلی قشنگ بود.

شهرزاد گفت...

جملات جهان شمول نگفته ای

اینرا در ارتباط با افراد تجربه کرده ام
برایم بسیار خوشایند بوده است مریم جان.