۱۳۸۹ فروردین ۸, یکشنبه

اما خیلی چیزها گذشت بینِ ما بدون کلمه، بدون صدا


دیشب

پدرم

قوی ترین مردِ دنیا

دانه دانه

قرن ها را خم کرد

تا من

کنجکاوترین کودکِ بی خواب

بال های بلوری

فرشته ی غمگینی را

نوازش کنم.

8/9/86


۳ نظر:

شب گلک گفت...

من هم مثل تو دربه در کلماتم...میبینی که چقدر هم طنازی می کنن!

درخت ابدی گفت...

چه موجود غریبیه این آدمیزاد. کلام تنهاش می کنه و برای پر کردن تنهایی ش کلام تازه ای خلق می کنه.
شعر قشنگیه.

ناشناس گفت...

salam khanoomi!

sale no mobarak golam !
che khabar?
key miri dan?
booooooos
parivash