۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

دوباره ندای آزادی سر خواهیم داد؟


کشاندیم در این مسیر

تا بگویی راهِ من از این جا نیست

و پرنده تنها پرنده است

من که خود

پیش از تمامِ تولدها و یلداها

راهِ دیگری می رفتم

چرا باز گرداندیم؟

3/2/89


- داریم نزدیک می شویم به روزهایی که توی خیابان های خودمان زخمیمان کردند و کشتند. داریم نزدیک می شویم به روزهایی که از مرگ زندگی می خواستیم. نزدیک به یک سال گذشت و حالا از آن همه اعتقاد، ایمان و آرزو چه مانده است؟ هر چه که ماند واقعیت و هر چه که نه یا دروغ ما بود یا آرمانی که از دستمان رفت.

- بدون کلمات و دست ها و صبوریتان روزهای من از این هم سخت تر می گذشت. باز هم برایم بنویسید و بخوانید، آرامم می کند.

۸ نظر:

درخت ابدی گفت...

ماه تا ابد پشت ابر نمی مونه. اینو بهش ایمان دارم.
قشنگ بود.

معین گفت...

نه نگاهم در تاریکی یلدا تو را گم کرد
و نه دستانم در میلاد هیچ ثانیه ای لمس سایه ات را..

شعر زیبا بود.

ناهید گفت...

اگه بدونی چقدر دلم برای این محکم بودنت تنگ شده بود. برای وقتایی که هر وقت واسه هر کدوم از ما مشکلی پیش می یومد تو بودی که از ناامیدی درمون می آوردی. می دونستم هنوزم خودتی خره!
فدات شم. بازم شعر بنویس. منتظر خوندنشونم.

فرشید گفت...

با یه ترانه به نام داراو سارا (فایل صوتی) به روزم!حتمن گوش کن. شاید کمی حالتو یهتر کنه اگه بدونی که تو تنها نیستی و این روزا حال همه ما...

معین گفت...

غم که آمد نگاه پناه جوی ِ خسته ام تازه یادش افتاد باید دوستی داشته باشد!

چند تا پست قبلی رو الان خوندم دلم گرفت کاش میشد می شد همراهِ هر نگاه نمناکی شد.

ایمان عابدین گفت...

از همین راه دور برایت شادی و آرامش آرزو می کنم شاعر خوب.

شاد باشی
حق نگه دار

شهرزاد گفت...

جرا اینهمه غمگینی مریم جان

..

ناشناس گفت...

در بلاگ اسپات هم نمی شود پیام خصوصی گذاشت متاسفانه.