۱۳۹۱ دی ۸, جمعه

جورج ِ تنها



کلمه ی کهنه ایی نیست، انقراض
 

که در موزهای باستانی خمیازه می کشد
 

انسان
 

با دستمال ِ گلدوزی شده
 

هر چند سال یک بار
 

خاک چهره اش را پاک می کند
 

و قلنجش را می شکند.


آذر 91


-لاک پشت جزیره "پینتا" از زیرگونه‌های لاک پشت "گالاپاکوس" بوده و یکی از نمونه‌های اخیر حیوانات بزرگ منقرض شده در زمان ما محسوب می شود. آخرین لاک پشت جزیره پینتا که به نام "جورج تنها" شناخته می شد در بیست و چهارم ژوئن 2012 جان خود را به واسطه عارضه قلبی از دست داد.

۱۳۹۱ آذر ۱۹, یکشنبه

درخت ِ آخر



دست ِ سایه ام را گرفتم
 

و راهی که پیش از این
 

دویده بودم را
 

قدم زدم
 

درخت ِ خیابان ِ اول
 

سرش را بلند کرد
 

درخت ِ خیابان ِ دوم
 

دست هایش را تکان داد
 

و درخت ِ خیابان ِ سوم
 

مهمان ِ تازه اش را معرفی کرد

درخت ِ آخر را اما
 
بریده بودند
 
پیرمردی که بر کنده اش نشسته بود
 
کلاهش را برداشت
 
و به من سلام کرد.

17آذر 91

۱۳۹۱ آذر ۹, پنجشنبه

28 شبانه روز



برمی گردم سر ِ میز ِ شام

من، روبروی تو نشسته است

گوش می دهد

می خندد

و آرام آرام لقمه هایش را می جود

بر می گردم لب ِ ساحل

من، مهره های تخته را جابه جا می کند

بیشتر می برد!

و با باختش جنجال به راه می اندازد

برمی گردم

به کوچه های سنگ فرش

به سایه های بلند

من، دست ِ تو را می گیرد

 و به یاد می آورد

که رفته ایی و نیستی در کنارش.


8 آذر91


- 4 چیز باید شور باشد، ماست خیار، سالاد شیرازی ، کشک ِبادمجون و اشک.


۱۳۹۱ آذر ۲, پنجشنبه

با چشم های خیره



این ها که در ماشین هایشان له می شوند

پیش از آن 

به سوی خانه هایی مبله و اتاق هایی فرش شده می رفتند؟

تا تمام شب را 

با پاهایی گذاشته بر میز

از خستگی سفر استراحت کنند



این ها که با پیراهن های تکه تکه می روند

چگونه لباس هایشان را 

درون خواب هایمان عوض می کنند؟


2 آذر91



- این چنین بود که شبی دیدیم سقوط کرده اییم به پله ی آخر. 

- من هم روزی یک جیمیلی خواهم ساخت با پسوردی که فراموش نشود.

- آمدم بگویم سن، پیاده رویی ِ روزگار بر چهره ات نیست، تجربه هایست که از آن پیاده روی ها به دست آورده ایی، اما آنقدر بی حوصله شدم از مصاحبت با کسانی که هم صحبتم بودند که نگفتم.


۱۳۹۱ مهر ۵, چهارشنبه

با این حال بیا قدم بزنیم


عجیب است مرگ در خیابان

وقتی برای خرید ِ گوشواره ایی رفته ایی

وقتی کفش ِ تازه ات پایت را می زند

و در فکرِ آخر ِ هفته باشی

عجیب نیست اگر در آن دنیا

گوزنی شوی با چشم های هراسان

که شاخ هایت را 

در این دنیا در آورده باشی.

1 مهر 91


- یک کیف بد رقم می دهد وقتی نمک بالهایت را بتکانی از این که می دانی کسی سر خواهد رسید.

- قهری با من دختر؟ خب چه کنیم که هم صحبت های خوبی نمی شویم؟ که گلایه مند ِ همیم از چند طرف.

-هنوز هم به فلامینگوهایی فکر می کنم که شدند دلیل ِ نام ِ وبلاگ ِ من.  

- از همه چیز بدتری که می دانم این است که آن قدر کلافه ات کنند که کلماتت را بدقواره و عصبانی و زمخت و کر بچینی کنار ِ هم. 

- هر چه هم که تویت و فیس بسازند از آن طرف و فیلترنت و دلقک بازی در بیاورند از این طرف وبلاگ گردی و وبلاگ به روز گردانی یک چیز دیگر است به جان خودم.


۱۳۹۱ شهریور ۲۵, شنبه

با من چه کنم؟


بلیط در دست

روبروی نگاهت ایستاده بودم

مسافران با چمدان هایشان

از تنم می گذشتند

و من نمی دانستم این قلب ِ غمگین را

چه کسی درون ِ سینه ام

جا گذاشته است.


 شهریور 91


- با نداشتنت، با دوریت، با خاطراتت، با خواستنت، با تردید، با عشق با همه چیز با هیچ چیز چه کنم؟



۱۳۹۱ شهریور ۷, سه‌شنبه

سکوتی در لحظه ایی که باید


حرفی برای گفتن ندارم

گوشه ی خاطرات ِ حیاط ِ پدربزرگ نشسته ام

و به پچ پچ ِ دیوار با درخت های انگور

گوش می دهم.

6 شهریور91


- نمی شود که آدم خودش را بردارد ببرد به جایی که کسی نباشد که به لحظه هایش ناخن بکشد و من بسیار فکورم که آیا کسی هم بوده که بخواهد لحظه هایش را از جلوی پاهای کور من بردارد؟ حتما بوده، حتما بوده است جانم!

- ممنون که مرا می خوانی معین جان!

۱۳۹۱ مرداد ۸, یکشنبه

تاثیر پروانه


سیگار پشت ِ سیگار

راه می روی و راه می روی

اتاق دیگر، همان چهار دیواری ِ کوچک نیست

خشمگینی و هزار بار

ازکنار ِ میز

صندلی

و پنجره های چوبی می گذری

این گونه که خاکستر سیگارت را می تکانی

خدا خدا می کنم

از جنگل های استوایی

رد نشده باشی.

6 مرداد 91 


 - لابد باید عادت کرده باشم به فراموش شدن که نه پی نوشت ها و نه شعرهایم کسی را خطاب نمی کند اما این بار که سر زدم به وبت و دیدیم بال های نمک سودم دیگر آن جا به روز نمی شود و تمام  ِ تمام شده است دلم خیلی گرفت دختر، بنویسم شهرزاد می فهمی کلبه ی تو را می گویم؟

- نشستم و با یک ولعی خوش خوشک، نظرهای وبلاگم را تا همان اولین پست خواندم. چه دوستانی که نداشتم چه دوستانی که ندارم.  

- این ها را می نویسم برای خودم که یک روز که برگشتم تعجب کنم و با لحنی کاهلانه و با صدایی کش دار بپرسم: این واقعا من بوده ام؟


۱۳۹۱ مرداد ۵, پنجشنبه

کلا یک چیزِ دیگر



اگر مفردست جمع شود

اگر جمع، مفرد

اگر خالیست پر شود

اگر پر، خالی

اگر رنگیست بی رنگ شود

اگر بی رنگ، رنگی

اگر نیست هست شود

اگر هست، نیست

اگر زندگی این است آن شود

اگر آن، این.


3 مرداد 91

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۵, دوشنبه

بعد از مدت ها ندیدن


آن چه می دیدم

میز و صندلی و لیوان نبود

حرکت ِ نرم ِ لباس

یا آرامش ِ انگشتان ِ اعتماد نبود

آن چه می دیدم

بیرون از نمای پنجره جریان داشت

به شکل ِ وزیدن در می آمد و

هر چیزی را تکان می داد.


25 اردیبهشت 91

۱۳۹۰ اسفند ۵, جمعه

پوشیده قباهای صفت های مقدس/ وز دلق دوصد پاره ی آدم شده عاری


قارچ کوچک سمی

چیزی از ریا نمی دانست

پای درختان کهن سال

کلمات رنگی می پاشید

و زبانش را

هر پرنده و هر جانوری

می فهمید.


اسفند 90


* مولانا


- فکر می کنم باید دست از قربانی شدن بردارم و با اولین کسی که باید روبرو شوم تصویر خودم در آینه است. دست از قربانی شدن و قربانی پنداشته شدن.

۱۳۹۰ بهمن ۲۲, شنبه

منتظر باش و چشم بر در دار*


آنی که تنبل شده

این میز است و

این صندلی

این کتاب های خاک گرفته و

این تخت ِ گرم و طولانی

دلایل، میان ِ اشیا به خواب رفته اند

و این سایه هایی که

می چرخند

می خورند

و مدام حرف می زنند

هیچ کاره اند!


21 بهمن  90

* مولانا

- چرا این روز ها هر جا که می روم قبلا تو آن جا بوده ایی؟  حالا بوده ایی باش، قبول؛ چرا از خودت رد به جا می گذاری؟ نمی شود بی سر و صدا سر بزنی؟ نمی شود این قدر نباشی؟! نمی دانم. دلم شور می زند.
 

۱۳۹۰ بهمن ۲۰, پنجشنبه

من از نبودن تو حرف می زنم*


می خواهم به یاد داشته باشی

زمستان بود

اما نه آن قدر سرد

که مرگ ِ دسته جمعی ِ گنجشک ها را

سوز و سرمای کشنده تصور کرد

تنها دست های من بود و

دست های تو

که هم زمان 

چراغ های خانه را خاموش کرد

روزی

روزگاری

اگر برای شیرین ترین نوه ات تعریف کردی

یادت باشد تاکید کنی

برف آمده بود اما

می شد از زیر ِ پوست ِ نازکش

خرده های نان را پیدا کرد

18 بهمن 90


* تکه ایی از یکی از شعر های رسول یونان

- بگذار خیال ِ هر کسی رسید به من، خیال ِ هر کسی رسید به تو بگوید سخت است، نمی شود؛ من اما هی  نگران ِ از دست دادنت می شوم روزی هزار بار، تو اما هی تکرار کن از راه ِ دور نقشه هایی که کشیده ایم برای هم!

- فکر می کنم اگر یک شلوار خردلی با یک تی شرت سبز و یک کت مشکی مخملی در اولین فرصت خریداری کرده و به خود بپوشانی بسیار خوش تیپ خواهی شد. 

۱۳۹۰ بهمن ۱۵, شنبه

چه نامی بگذارم خوب است؟


فایده ی گرگ ها چیست

فایده ی خرس ها

کفتارها و گراز های وحشی

بیشتر حیوانات یا باید

گربه می شدند یا سگ

تا بشود نامی رویشان گذاشت و

روبانی به موهایشان زد

بقیه هم گاو می شدند و گوسفند

تا سفره هایی بیندازیم از این سر تا آن سر

حالا اگر خواستید چند تایی پروانه ول کنید

برای دیوار و تابلو هایی کوچک.