۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه

آری شترِ مست کشد بارِ گران را*


جنگ، جاده هایش را

از روی رگ هایی که به قلب هایمان می رسید

انتخاب نکرد

رفت

و هر جا که توانست

خون پاشید

دلمه بست

و نامش را گذاشت

لازمه ی زندگی بشریت!


23/4/89


- این روزها کلمات شعرهایم را از فروشگاه های مزور سفسطه جو نمی خرم؛ میان مکالمه های ساده پیدایشان می کنم و تا اهلیِ حال و هوایم نشوند از شاخه نمی چینم.

*سعدی

۴ نظر:

معین گفت...

نگاه جالب و خاص و دردناکی بود
آه ِ من رو در آورد.

آیدین گفت...

بسیار عالی. دستتون درد نکنه
ارتباط عنوان رو فقط با خود شعر متوجه نمیشم.

مریم گفت...

آیدین جان، به شعر ربطی نداره به پی نوشت مربوطه.

درخت ابدی گفت...

عالی یعنی وحشتناک.
یاد شعری از پینتر می افتم.