آری شترِ مست کشد بارِ گران را*
جنگ، جاده هایش را از روی رگ هایی که به قلب هایمان می رسیدانتخاب نکردرفتو هر جا که توانست خون پاشیددلمه بستو نامش را گذاشتلازمه ی زندگی بشریت!23/4/89- این روزها کلمات شعرهایم را از فروشگاه های مزور سفسطه جو نمی خرم؛ میان مکالمه های ساده پیدایشان می کنم و تا اهلیِ حال و هوایم نشوند از شاخه نمی چینم.*سعدی
۴ نظر:
نگاه جالب و خاص و دردناکی بود
آه ِ من رو در آورد.
بسیار عالی. دستتون درد نکنه
ارتباط عنوان رو فقط با خود شعر متوجه نمیشم.
آیدین جان، به شعر ربطی نداره به پی نوشت مربوطه.
عالی یعنی وحشتناک.
یاد شعری از پینتر می افتم.
ارسال یک نظر