۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه


نه مفسرم

نه علوم سیاسی خوانده ام

اما می دانم

از آن در و پنجره ایی که جنگ

لولایش را می بوسد و داخل می شود

چیزی جز خاکستر باقی نمی ماند.



31 شهریور 89

۴ نظر:

شهرزاد گفت...

به به
بسیار عالی مریم.

مازیار نوری گفت...

سلام
مضمون شعرتان را پسندیدم اما آنچه به نظرم می رسد در کل اشعارتان این است که با کلمات و سرایش ابتدائی شعرتان کلنجار نمی روید و لایه های پنهان کلمات را که در کنار یکدیگر فضا های شاعرانه تر می سازند را بهتر کشف نمی کنید
از جراحی ذهن نباید هراس داشت که رنجی شیرین دارد

ممنون از بودن و سرودنتان
با سال های بی لغت منتظرتان هستم

مریم فرزانه گفت...

شاید نشر روزانه ی شعرهایم باعث چنین برداشتی می شود.
ممنون از بودنتان.

درخت ابدی گفت...

خیلی خوب بود.