چه جرم رفت که با ما سخن نمی گویی؟*
آن که پیله می تَندکرمی ست که می میردبرای پریدنتو که بال هایتاز این سرِ آسمان بودتا آن سرحسرت چه مانده بود در دلتکه دوباره پیله کردی، پروانه ی من؟14/4/89- می خواستم یک شعر عصبانی بنویسم که آخرِ عصبانیتم را نشان دهد به خاطرِ نبودنت و شعرهایی که دیگر هی فرت و فرت نمی نویسیم در جوابِ هم؛ اما از آن جایی که شعر به خواستن خودآگاهِ ما هیچ کاری ندارد که ندارد که ندارد مجبورم بنویسم: صبر هم اندازه ایی دارد خواهرِ من! - یادت هست آن روزها پرسیدم (پ.ن) یعنی چه؟! (پ.ن) یعنی همین که آن بالا نوشته ام؛ خوب یاد گرفته ام، نه؟!* سعدی
۵ نظر:
نامههای این مردم را بخوان
پیامکهاشان را چک کن
توی خانهشان مامور بگذار اصلا
........
شعری از علیرضا روشن
مؤید باشید.
چه تخیل جالبی دارید شما پروانه ایی که دو بار پیله کند.
شعر قشنگی بود.
عصبانیتتان هم بامزه بود.
خیلی زیبا بود.
در تقطیع هم نوآوری کرده بودی.
ارسال یک نظر