۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

چه جرم رفت که با ما سخن نمی گویی؟*


آن که پیله می تَند

کرمی ست که می میرد

برای پریدن

تو که بال هایت

از این سرِ آسمان بود

تا آن سر

حسرت چه مانده بود در دلت

که دوباره پیله کردی، پروانه ی من؟


14/4/89


- می خواستم یک شعر عصبانی بنویسم که آخرِ عصبانیتم را نشان دهد به خاطرِ نبودنت و شعرهایی که دیگر هی فرت و فرت نمی نویسیم در جوابِ هم؛ اما از آن جایی که شعر به خواستن خودآگاهِ ما هیچ کاری ندارد که ندارد که ندارد مجبورم بنویسم: صبر هم اندازه ایی دارد خواهرِ من!

- یادت هست آن روزها پرسیدم (پ.ن) یعنی چه؟! (پ.ن) یعنی همین که آن بالا نوشته ام؛ خوب یاد گرفته ام، نه؟!


* سعدی

۵ نظر:

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
مریم فرزانه گفت...

نامه‌های این مردم را بخوان
پیامک‌هاشان را چک کن
توی خانه‌شان مامور بگذار اصلا
........
شعری از علیرضا روشن

م.ایلنان گفت...

مؤید باشید.

سهیلا گفت...

چه تخیل جالبی دارید شما پروانه ایی که دو بار پیله کند.
شعر قشنگی بود.
عصبانیتتان هم بامزه بود.

درخت ابدی گفت...

خیلی زیبا بود.
در تقطیع هم نوآوری کرده بودی.