۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه


بی حوصله گی دستت را می گیرد

می گذاردت سر کوچه

چون بچه ایی سر راهی

که به اشتباه به دنیا آماده

حالا هر چه می خواهی بهانه بگیر

گریه کن

کسی نیست که آرامت کند

هیچ کس نمانده.

7 شهریور 89

۳ نظر:

درخت ابدی گفت...

این یکی از تلخ ترین روایت هایی بود که در مورد بی حوصلگی تا حالا دیدم.
فوق العاده و بی نقص. درست بر عکس احساسش.

شهرزاد گفت...

بی حوصلگی را تاب بیاور
این مرض، موقتی ست

parivash گفت...

vaghean bi nazir bood maryam...azizam
kheili ghashang bood...
rasti chizi ke ghara bood mail koni hanooz nayoomade ha!
fk konam bayad biam dare khoone azat begiram!
bet mizangam
hugs